نورالسّلام

غرب وحشی به نشنیدن صدای مخالفان هرچه قدر بلند باشد، عادت کرده است. و به همین خاطر آزادی بیان را مطرح می کند. در این راستا حلقه مفقوده پیام، همان پیام گیرنده است .زیرا هر پیام حداقل سه عنصر دارد: پیام دهنده، پیام گیرنده و وسیله انتقال پیام(مدیا) وقتی یکی از این ها نباشد، یعنی پیام ارسال نشده است.

    در غرب وحشی از ابتدا فقط زبان گلوله مطرح بوده، چه در جنگهای داخلی امریکا و یا جنگ های داخلی اروپا و: چه در جنگ های اول و دوم جهانی . یعنی پیروز میدان کسی بوده که: کشتار بیشتری می کرده و لذا طرف مقابل، به دلیل نداشتن توان دفاعی تسلیم می شده و حکومت را واگذار می کرده.

   فراموش نمی کنیم که تولد آمریکا با کشتار: سرخپوستان شروع شد و وقتی، در جنگ ها داخلی نسل کشی کردند، در جنگ های جهانی هم چنین کاری کردند و: جشن تولد آمریکای بین المللی، انفجارات هیروشیما و ناکازاکی است. در اروپا هم همینطور!

    برای همین است که ما می بینیم روشنفکران فرانسه، یا کل اروپا و بعدا روشنفکران جهان غرب یا غرب زدگان، فقط در کافه می نشینند و مشروب می خورند و سیگار می کشند!و کار دیگری از آن ها بر نمی آید. مهمترین روشنفکر ما صمد بهرنگی، با صراحت آن رابیان می کند!

   او در آخیرجان تبریز که معلم بود، در میان آنهمه مردم مذهبی، مشروب صرف می کرد و لایعقل به کوچه ها میرفت! وقتی از او دلیل این کار را می پرسند می گوید: من وقتی بیچارگی و فقر مردم را می بینم و: نمی توانم کاری کنم، برای فراموشی این درد بزرگ به مشروبات پناه می برم!

 مطبوعات و رسانه های غربی هم همین کار را می کنند. وقتی می بینند همه دست اندرکاران سیاست در جهان غرب، بیسواد هستند و حرف آن ها را نمی فهمند، به ناچار به سکس و شراب پناه می برند تا: درد های مردم را فراموش کنند.

    این دسته بندی با انقلاب اسلامی به هم ریخت و: امام خمینی اعلام کرد دوران حکومت بیسواد ها تمام شده! و رضاخان ها به تاریخ سپرده شدند و دوران حکومت فرهیختگان آغاز شده است. و در اسلام حکومت باید در دست فردی دانا باید باشد که: بیشترین مطالعات را داشته و از همه اعلم است.

     همین تعریف  در صدا و سیما و مطبوعات بیان شده است: بجای اینکه مانند غرب، مطبوعات و رسانه ها فقط محل فریاد هایی باشد که شنیده نمی شود، به محل اموزش و دانشگاه بزرگ و عمومی تبدیل می شوند تا: دانایان را پروش دهند و آمار آن ها را درجامعه بالا ببرند.

     طبق یک بررسی به عمل آمده در غرب، رابطه بین سواد و قدرت کاملا منفی است. یعنی همبستگی معنی داری بین بیسوادی و: رشد قدرت سیاسی و اقتصادی وجود دارد. البته طبیعی هم به نظر می رسد: کسی که وقت خود را در دانشگاه و مدرسه تلف می کند، فرصتی برای رشد اقتصادی ندارد. و لذا کسی که از کودکی در بازار بوده یا در زمین کشاورزی می کرده و:یا در کارخانه کار می کرده شایسته تر است .

       به همین جهت یک صف بندی وجود دارد بین: اهل علم و اهل عمل. و اهل علم را امکان راه یافتن به وادی عمل نیست و برعکس . لذا آزادی بیان و مطبوعات، در این جا معنی پیدا می کند: دانشمندان هرچه می خواهند بگویند! وقتی کسی حرف آنان را نمی فهمد بگذار بگویند!  وقتی یک گاوچران در آمریکا، رئیس جمهور می شود و یا اینکه در دویست سال ریاست جمهوری آن، یک رئیس جمهور با درجه دکترا و یا مهندسی ندارند، این یک علامت است.

  علامت آن است که دانش اهمیتی ندارد و دانشمند مهم نیست. زیرا که مجریان تحمل ندارند. در حالیکه  نقطه مقابل آن، تئوری ولایت فقیه است. این تئوری می گوید که وقتی بی سوادی حاکم می شود، ناچار برای اداره کشور دست به دامان باسوادان می شود! و آن ها را به عنوان مشاور استخدام می کند. پس چه بهتر که از اول به سراغ همین ها برویم.

  ولایت فقیه یعنی: کسی حکومت کند که بداند چه می کند نه انکه، از این و آن بپرسد! و به گفته ضرب المثل فارسی، همسایه ها یاری کنند تا او حکومت داری کند. و این نه فقط به مقام بالا و اصلی حکومت بر می گردد، بلکه تمامی بدنه حکومت را در بر می گیرد و: سیستم شایسته سالاری را پیاده می کند.

  در همه سطوح باید از افراد باسواد و دانا استفاده شود و:البته برخی حکومت دانایان را هم مخاطره آمیز دانسته اند و گفته اند: ظلم دانایان به نادانان نیز ظلم است! و نباید این کار صورت بگیرد. البته پیداست که دانایی تنها شرط ولایت فقیه نیست، بلکه عدالت نیز در آن شرط است. یعنی سیستم ولایت فقیه افراد دانا و شایسته و با تقوا را در راس میداند . البته شروط دیگری نیز لازم است که این را، در قانون اساسی ایران می توان خواند و:امام خمینی تئوریسین اصلی ان می گوید : این ولایت فقیه است که در مقابل استبداد می ایستد.

سید احمد حسینی ماهینی