بازخوانی سخنان حضرت امام درباره فرار شاه
26 دی یادآور فرار ذلت بار محمد رضا پهلوی از ایران است.زمانی که شاه در مقابل خواسته های مردمی و نهضت بیدار مردم به رهبری امام خمینی(س) نتوانست ایستادگی کند. در فاصله اندکی شاه هم بساط خویش را جمع کرد و از ایران فرار کرد.این فرار زمینه تسریع پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد. شاه در حالی ایران را ترک کرد که نفرت از او سراسر ایران را پر کرده بود و این نفرت عمومی نسبت به دومین و آخرین حاکم سلسله پهلوی نتیجه تبهکاری های او و پدرش در طول چندین دهه بود.
با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی (س) و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان، مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.
در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.
امام فرار شاه را اولین مرحله پیروزی خواندند و این واقعه را در حرکت تکاملی ملت مهم دانستند. امام از فرار شاه با عنوان طلیعه پیروزی یادکردند و فرمودند:«رفتن شاه، پیروزى نیست بلکه طلیعه پیروزى است. و البته این طلیعه را من به ملت ایران تبریک عرض مى کنم. و باید توجه داشته باشند که همان طورى که طلیعه پیروزى است، طلیعه خلع سلطه اجانب است.» (صحیفه امام، ج5، ص: 484)
بعداز فرار شاه حضرت امام (س) می فرماید: «شما ملت شجاع و ثابت قدم به ملت هاى مظلوم ثابت کردید که با فداکارى و استقامت مى توان بر مشکلات هر چه باشد غلبه کرد، و به مقصد- هر چه دشوار باشد-رسید.» (صحیفه امام، ج5، ص: 486)
یکی از انتقادهایی که امام خمینی همواره درباره محمدرضاخان مطرح می کرد ذلت پذیری و خاکساری و احساس حقارت کامل او در برابر بیگانگان بود. امام خمینی در این باره می گوید: «گمان ندارم آنها دیگر حالا شما را کوچک نگاه کنند. آن وقتى که شما را کوچک نگاه مى کردند که مى دیدند که آن شخصى که خودش را شخص اول مملکت مى دانست براى آنها آن قدر خضوع مى کرد. من این را یادم نمى رود که جانسون بود، و شاه رفته بود آنجا و عکسش هم آنجا در روزنامه ها منتشر شد- این [از] یاد من نمى رود، از ناراحتى که آن وقت پیدا کردم، آن مرد، جانسون، ایستاده بود آنجا عینکش را برداشته بود و به دستش گرفته بود و چپ به آن طرف نگاه مى کرد؛ این شخص آن سر، همان آنجایى که جاى نشیمن خودش بود؛ محمد رضا جلو او ایستاده بود، مثل اینکه یک آدم مثلا بچه مکتبى پهلوى استاد ایستاده بود! وقتى مى دیدند آنها که شخصى که حالا دارد حکومت مى کند به یک جمعیتى این طور است وضعش، نسبت به آحاد مملکت هم آنها نظرشان آن طور مى شد. اما وقتى که حالا دیدند که یک مملکت است که مشتش را گره کرد و همه را بیرون کرده، الآن نظر همه نسبت به شماها منقلب شده است.» (صحیفه امام، ج8، ص: 343)
یکی دیگر از نشانه های کودنی شاه این بود که گمان می کرد خیلی می داند و وابسته شدن به آمریکا و سایر سیاست ها و روش هایش را نشانه ذکاوت خود می دانست . او می پنداشت مبارزه اش با دین پذیرفتن سلطه صهیونیسم بی اعتنایی به مردم اجرا کردن طرح های آمریکایی و… همگی عالی ترین تصمیم ها و بهترین روش ها برای استمرار سلطنت می باشند. امام خمینی در این باره می فرماید: «این دید مستکبرین است که سایر قشرهاى بزرگ ملتها را، آنهایى که دریایى هستند که کارتر و امثالش قطره است در مقابل آن دریاها، آنها را اینها نمى بینند. یعنى این بیمارى اسباب این شده است که آنها را نبینند. از این جهت وقتى که در اریکه ریاست جمهور نشسته و با آن دید بیمارگونه نگاه مى کند و مى بیند که چند تا وزیر در فلان جا و چند تا مثلًا اشخاصى که راجع به مجالس خودشان هست و اینها، یا در جاهاى دیگر، عددى از این وابسته ها ممکن است که اینها خشمشان [افزوده] بشود. ایشان اینها را جهان حساب مى کند و مى گوید که چنانچه این دیپلمات ها را [...]. اینها را دیپلمات حساب مى کند اینهایى که جاسوسی شان به حسب شواهد ثابت شده است، اینها را دیپلمات حساب مى کند، و جهان را هم عبارت از همان که خودش مى بیند حساب مىکند. این بیمارى تا یک اندازه اى هم در محمد رضا بود. و همین بیمارى اسباب این شد که از بین رفت او. این بیمارى که [شخص] خودش را ببیند و چند تا از این تملق گوهایى که اطرافش هستند. و این دلقکهایى که دور و برش هستند. همین ها را ببیند و ملت را اصلًا به حساب نیاورد [و] نفهمد که هر مملکتى ملتش اساس هستند. دولتها اقلیتى هستند که باید براى خدمت این ملت باشند. و اینها نمى فهمند که دولت خدمتگزار ملت باید باشد، نه حاکم بر ملت. این بیمارى در آن آدم هم بود که خودش را همه چیز مى دانست، و خودش را فرمانفرما و خودش را همه ملت مى دانست. دیگر براى دیگران اصلًا [ارزشى] قائل نبود. و همین اسباب این شد که [به] این ملت آن خیانتها را کرد. همه آن خیانتها هم روى همین خیال بود که نمى دید کسى را که بازخواست کند از ایشان.» (صحیفه امام، ج11، ص: 89)
جنایت ها، زبونی ها و خیانت های محمدرضاخان سرانجامی جز این نداشت که در طوفان قهر ملت مسلمان ایران غرق شد و در ۲۶ دی ۱۳۵۷ هـ . ش فرار کرد .به تعبیر امام خمینی فرار شاه طلیعه پیروزی ملت و سرلوحه سعادت مردم ایران شد و ۲۶ روز پس از فرار شاه رژیم سلطنتی ایران سقوط کرد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید.